English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8986 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
euhemerism U اساس تاریخی برای افسانه ها
historic character U [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
stand in awe of <idiom> U احترام قائل شدن برای
valorize U ارزش قائل شدن برای
prehistorical U پیش تاریخی وابسته به قبل از تاریخ ماقبل تاریخی
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
to hold somebody in esteem U برای کسی احترام قائل شدن
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphize U جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
anthropomorphism U قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
historical materialism U ماده گرایی تاریخی ماتریالیسم تاریخی
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
monuments U لوحه تاریخی اثر تاریخی
monument U لوحه تاریخی اثر تاریخی
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
substantialize U اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course U لایه اساس قشر اساس
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
monumental U تاریخی
epochal U تاریخی
historic U تاریخی
historical U تاریخی
teller U قائل
tellers U قائل
chronologic U بترتیب تاریخی
prehistoric U ماقبل تاریخی
parachronism U اشتباه تاریخی
chronological U بترتیب تاریخی
prehistoric U پیش تاریخی
historical dynamism U دینامیسم تاریخی
metachronism U اشتباه تاریخی
heritage asset U میراث تاریخی
historical dynamism U پویائی تاریخی
historical dynamism U پویایی تاریخی
ogygian U ماقبل تاریخی
historical development U توسعه تاریخی
quasi historical U نیم تاریخی
historical necessity U ضرورت تاریخی
historical process U فرایند تاریخی
historical process U پویش تاریخی
historical theories U نظریههای تاریخی
historcicism U مکتب تاریخی
metachronism U لغزش تاریخی
historical method U روش تاریخی
coevality U هم تاریخی معاصری
historical development U سیر تاریخی
discriminator U قائل به تبعیض
disallows U قائل نشدن
disallowed U قائل نشدن
disallowing U قائل نشدن
euhemerism U قائل شدن
disallow U قائل نشدن
ditheist U قائل بدوخدا
chronologic U دارای تسلسل تاریخی
epochs U عصرتاریخی حادثه تاریخی
epoch U عصرتاریخی حادثه تاریخی
historical determinism U جبر گرایی تاریخی
valuers U ارزش قائل شونده
make an exception U استثناء قائل شدن
prices U بها قائل شدن
valuer U ارزش قائل شونده
price U بها قائل شدن
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
to d. a distinction U فرقی قائل شدن
discriminates U تبعیض قائل شدن
discriminated U تبعیض قائل شدن
discriminate U تبعیض قائل شدن
forjudge U تبعیض قائل شدن
forejudge U تبعیض قائل شدن
He delivered a historic speech. U نطق تاریخی یی ایراد کرد
philologist U ویژه گر درزبانشناسی تاریخی وتطبیقی
Celtic cross U [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
chronogram U نشان دادن سنوات تاریخی
overvaluing U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
overvalued U بیش از حد ارزش قائل شدن
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
to make an exception U استثنا کردن یا قائل شدن
overvalue U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
deification U قائل به الوهیت شخص یاچیزی
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
preferentially U با قائل شدن حقوق امتیازی
dualize U دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
vandalises U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
protohistory U مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
vandalised U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalize U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalized U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
mundane era U تاریخی که مبداان افرینش جهان باشد
vandalizes U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalizing U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
time capsule U محفظه محتوی اثار تاریخی وفرهنگی
vandalising U اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
deify U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deifying U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
monolater U قائل بچند خداو پرستنده یکی
deifies U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deified U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
menhir U سنگ تاریخی بلندوراست که درافریقاو اروپایافت میشود
cromlech U ساختمان سنگهای ماقبل تاریخی بشکل تپه
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
prized U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prize U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
unfounded U بی اساس
idled U بی اساس
elements U اساس
baseless U بی اساس
idles U بی اساس
origins U اساس
roots U اساس
vaporous U بی اساس
groundsel U اساس
chimeric U بی اساس
idle U بی اساس
grass roots U اساس
cornerstone U اساس
cornerstones U اساس
nuclei U اساس
nucleus U اساس
substantially U در اساس
rootless U بی اساس
ill-founded U بی اساس
ground U اساس
rationale U اس اساس
fundamental U اساس
element U اساس
root U اساس
bedrock U اساس
foundation U اساس
delusive U بی اساس
pier foundation U اساس پی
structuring U اساس
groundless U بی اساس
structures U اساس
structure U اساس
basis U اساس
unsubstantial U بی اساس
fundament U اساس
principium U اس اساس
subsistance U اساس
ill founded U بی اساس
idlest U بی اساس
origin U اساس
unsubstantiality U بی اساس
insubstatiality U بی اساس
geochronology U شرح وقایع تاریخی گذشته برمبنای اطلاعات زمین شناسی
moses antedates zoroastes U موسی ازحیث سال تاریخی پیش از زردتشت بوده است
groundlessly U بطور بی اساس
gossipry U شایعات بی اساس
gossiping U شایعات بی اساس
foundation U پی ریزی اساس
there is nothing in it U بی اساس است
gossip U شایعات بی اساس
data origination U اساس داده
ignoring U بی اساس دانستن
ignores U بی اساس دانستن
gossips U شایعات بی اساس
tittle tattle U شایعات بی اساس
groundwork U زمینه اساس
gossiped U شایعات بی اساس
ignore U بی اساس دانستن
ignored U بی اساس دانستن
elements U عنصر اساس
corpus delicti U اساس جرم
corpus juris U اساس قانون
Unfounded rumours. U شایعات بی اساس
corner stone U بنیاد اساس
insubstantial U بی اساس بیموضوع
element U عنصر اساس
idle rumoues U شایعات بی اساس
tittle-tattle U شایعات بی اساس
gossip U شایعات بی اساس دادن
fabrics U سبک بافت اساس
fabric U سبک بافت اساس
gossiped U شایعات بی اساس دادن
grounded (his complaint was not grounded U شکایت او بی اساس بود
gossiping U شایعات بی اساس دادن
subbase course U لایه زیر اساس
bedding U بنیاد و اساس هرکاری
rooty of sand U چیز ناپایدار یا بی اساس
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1براى خودت ارزش قائل باش
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com